من واقعاً خوشحال هستم که پس از ۷-۸ سال انحطاط فرهنگی سیاسی که در دولت گذشته دچارش شده بودیم و از جمع شدن دور هم و تجدید خاطره با مردان بزرگ گذشتهمان محروم بودیم فرصت صحبت مختصری فراهم آمده تا در سالگرد درگذشت یک مرد بزرگ از مردان گذشته تاریخمان، - البته من دیگر به القاب بیمعنا اعتنائی ندارم و به زبان نمیآورم- حضرت آقای طالقانی دور هم جمع شویم و یادی از او و همچنین از همفکران ایشان و از همرزمان ایشان بکنیم که با هم در گذشته راهی را گشودند که ما امروز در واقع آنرا تعقیب میکنیم. با شخصیتهای بزرگی چون مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و به طور کلی کوششگران مخلص گذشتهی ما چه آنها که به صورت احزاب ظاهر شدند مثل حزب «نهضت آزادی ایران»، چه آنهایی که به صورت تشکلهای سیاسی دیگر ظاهر شدند و ما مدیون آنها هستیم در اینجا تجدید خاطرهای میکنیم. وقت من ۱۵ دقیقه است و من در این زمان کوتاه نمیتوانم یک بحث علمی مطرح کنم، اگر فرصت کافی بود به مناسبت اینکه مرحوم طالقانی یک مفسر اسلام و مفسر قرآن بود، یک بحث علمی- فلسفی مطرح میکردم دربارهی اینکه متون دینی خودمان را چگونه باید تفسیر کنیم؟ چه راههایی وجود دارد برای روبرو شدن با متون دینی و فهم متون دینی یعنی چه و اصولاً فهم یعنی چی؟ و اینکه اشتباهات گذشته ما در این باب چه بوده و گیر ما در کجاست. اما در این یک ربع ساعت چیزی از این مقولات نمیشود گفت. بنابراین من یک مطلب کلی عرض میکنم و آن این است:
تقریباً در ۵-۶ دههی گذشتهی ما جهان اسلام دورانی را میگذارند که در آن تفسیرهای جدید از اسلام و مسلمانی داده شد. نه تنها در ایران بلکه در سراسر عالم اسلام. در این مدت شما هر کدام از کشورهای معتبر اسلامی را در نظر بگیرید میبینید کسانی در آنجا پیدا شدند که دارند حرف جدید میزنند، حرف جدید در فهم دین و اسلام. البته عالِمهایی مثل «محمد عبده» قدری جلوتر بودند. اما در این ۶۰ سال اخیر در مصر، تفسیرهای اخوان المسلمین را از اسلام میبینید که چیز جدیدی است مثل تفسیر [في ظلال القرآن] سید قطب. در ترکیه که نگاه میکنید میبینید پس از آنکه شدت و حدّت «کمالیسم» فروکش میکند تفسیرهای جدیدی از دین در آنجا نوشته میشود. در ایران نه تنها مرحوم طالقانی تفسیر مینویسد بلکه مرحوم علامه طباطبائی نیز در همان زمان شروع به نوشتن تفسیر مهم المیزان میکند. رهبر فقید انقلاب ایران هم تفسیری را زنده کرد که پیش از او متروک بود که منظورم ولایت فقیه است. زنده کردن این تفسیر، خود یک تفسیر جدید بود. نه اینکه این موضوع در کتابها نبود، آنطور که او میگفت و اقدام به پیاده کردنش میکرد، اینها تفسیر جدید بود. این کار او هم داخل این بخش است و نه خارج از آن. یعنی بخشی از تفسیرهای ۶ دههی گذشته است. در تونس در همان زمانها ریشههای تفسیر جدید از اسلام شکل میگیرد، سابق که الان حزب «النهضه» تونس از میوههای آن است. اسلام گرایان ترکیه و حزب توسعه و عدالت نیز از همین قبیل است. ما تقریباً ۶ دهه است که با این تفسیرهای جدید مواجه هستیم که به این شکل سابقه نداشته است.
تفسیرهای جدید از اسلام در دهههای گذشته منحصر به آن مثالها که آوردم نیست. امروز کارهای «داعش» هم از همین تفسیرهای جدید است. او هم دارد از اسلام تفسیر میکند، منتهی یک تفسیر بسیار خشن و وحشتناک. کسی نمیتواند به لحاظ دینشناسی بگوید داعش ربطی به اسلام ندارد. از لحاظ دینشناسی اینها هم یک عده آدمهایی هستند که میخواهند اسلام را اینطوری پیاده کنند که میبینید. القاعده هم به اسلام ارتباط داشت. کافی نیست که بگوییم داعش مسلمان نیست یا القاعده مسلمان نبوده و مسلمانی چیز دیگری است. این حرفها علمی نیست و خریدار ندارد. کسی دیگر گول این حرفها را نمیخورد، آنها هم از اسلام میگویند، آنها روزه میگیرند، نماز میخوانند. آنها هم میگویند اسلام من این است.
این تکفیریها، سلفیهای جدید هم که آن گروههای خشن، بخشی از آنها هستند و میبینید که دارند چکار میکنند، اینها هم متون دینی را دارند تفسیر میکنند و بالاخره تفسیرهائی که در ۶ دههی گذشته به بازار آمده انواع و اقسام دارد.
در هر حال ما مسلمانان الان در مرحلهای هستیم که باید از همه اینها قدری فاصله بگیریم و آنها را بازنگری کنیم، بازنگری انتقادی. باید بپرسیم آنها چی از آب در آمدهاند؟ وظیفه یک مسلمان هوشیار، در جهان فعلی این است که نگاهی عمیق به اینها بیندازد و ببیند اینها از کجا سر درآوردهاند. این تفسیرها به چه وضعیتهائی منتهی شدهاند؟ آثار خوب آنها چه بود؟ آثار بد آنها چه بود؟ چه مقداری از آن قابل قبول است و چه مقداری از آن قابل قبول نیست؟ ما الان در این مرحله هستیم و ما باید یک بازنگری انتقادی در کار پیشینیان انجام دهیم و این اجتنابناپذیر است.
من اگر تعبیر میکنم که در حال حاضر اسلام به عنوان یک دین دچار بحران است شما استبعاد نکنید، این اظهارات را امری منافی با ایمان تلقی نکنید. دینی که نتواند خودش را درست در دنیا عرضه کند، دچار بحران است. آن علمای دین که نمیتوانند این دین را آنچنان در دنیا معرفی کنند که این زشتیها که امروز به این دین چسبیده از آن پاک شود، تفکر آن عالمان دچار بحران است، بیمار است. تفکر علمای یک دین اگر دچار بحران شود، آن دین دچار بحران میشود. دین در نظر مردم منهای آنچه علمای دین میگویند چیزی در هوا و فضا نیست. دین برای عامهی مردم همان است که آنها میگویند. آنها میگویند آقایان خدا چنین خواسته، خدا چنین گفته، خدا چنین امر کرده، خدا چنین نهی کرده. از این مدعیات است که دین درست میشود اما الان نوبت این رسیده که از آنها سؤال شود که خدا چنین میگوید یعنی چی؟ خدا سخن میگوید یعنی چه؟ خدا امر میکند و نهی میکند یعنی چی؟ سدههای متمادی است که در کشورهای مسلمان هرچه گفتهاند و هر چه کردهاند همه را به حساب خدا گذاشتهاند. حالا روز حساب پس دادن است. باید حساب پس بدهند. ما در این مرحله هستیم. اینکه بنشینیم و تنها به گذشتگانمان افتخار کنیم و بگوییم ما چنین شخصیتهایی داشتهایم، چنین بزرگانی داشتهایم این بالیدنها دردی را دوا نمیکند، مشکلی را حل نمیکند. هر جوانی که به من مراجعه میکند و از من دربارهی گذشتگان میپرسد میگویم باید بیاندیشیم و ببینیم آنها چه گفتهاند؟ حرف درستشان در کجاست؟ حرف نادرستشان در کجاست؟ ما در مرحلهای هستیم که دیگر آنچه در این ۶ دههی گذشته به ما گفته شده کفاف زندگی مسلمانی ما را در این دنیای مدرن نمیدهد. آنها دیگر کافی نیست؛ چه طالقانی گفته باشد، چه طباطبائی گفته باشد، چه رهبر فقید انقلاب گفته باشد یا هر کس در هر کجای جهان اسلام گفته باشد آنها دیگر کافی نیست. اندیشههای نوینی لازم داریم تا بتوانیم به عنوان مسلمان در این دنیای پر از تهدید و پرتلاطم و در بطن کلافهای سردرهم پیچیده سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زندگی کنیم. دنیای ما بسیار بسیار پیچیده شده است. من گاهی فکر میکنم واقعاً مثلاً در ۳۰ سال پیش، میفهمیدم تقریباً در چه جور دنیایی دارم زندگی میکنم. اما در حال حاضر نمیفهمم در چه دنیایی دارم زندگی میکنم.
ویتگنشتاین (Wittgenstein)، فیلسوف بزرگ عصر حاضر میگوید: «مشکل انسانی من این است که در عصر حاضر دیگر خودم را نمیتوانم باز بشناسم که کی هستم و چی هستم و کجا هستم.» بسیاری از ملتها و اشخاص در حال حاضر همین وضعیت را دارند و ما مسلمانها هم پس از رویارویی با جهان جدید به شدت دچار همین سرگیجهها شدهایم.
امروز بر کلیه مقامات سیاسی و فرهنگی و دلسوز جهان اسلام، به ویژه آن عالمانی که مشغول دینفروشی نیستند فرض است استارت یک بازاندیشیِ نیرومندِ انتقادی همهجانبه را دربارهی آنچه در این ۵-۶ دهه دربارهی اسلام گفته شده بزنند؛ ما مسلمانان در بحران هستیم و باید تجدید هویت و تجدید حیات کنیم، وگرنه در زیر خروارها حوادث این جهان متلاطم دفن خواهیم شد! اینکه بنشینند و مرتباً بنویسند طهارت چیه؟ نجاست چیه اینها چه مشکلی را از زندگی مسلمانان امروز حل می کند. رساله پشت سر رساله نوشته میشود، حوزههای علمیهی ما پر شده از القاب پرطنطمه و دهشتناک! اینها چه مشکلی را از زندگی مسلمانان امروز حل میکند. پیشتر نوشتهام وقتی واتیکان احساس خطر کرد «واتیکان ۲» را تشکیل داد که یک نشست بینالمللی برای مسیحیت بود. در این نشست بینالمللی تمام مغزهای متفکر درجهی یک مسیحیت را جمع کردند، چندین سال این نشست طول کشید، مشکلات الهیاتی و دینیشان را یکی یکی با هم در میان گذاشتند؛ آموزههایشان را شسته رفته کردند، آنچه که دیگر قابل عرضه و قابل دفاع نبود کنار گذاشتند و آنچه که قابل دفاع بود پذیرفتند و حتی آنچه را که لازم بود تولید کردند. ما فکر میکنیم در دین که نمیشود تولید کرد، دین فقط آن چیزی است که در گذشته گفته شده است. این حرف اصلاً درست نیست. همهی ادیان بزرگ دنیا در مقطعهای حساس تاریخی تولیدات جدید داشتهاند. واتیکان دریچههایی جدید به روی روحانیهای مسیحیت گشود. دستان آنها را باز کرد. آنها را با دنیای جدید آشنا کرد و راه سخن گفتن از دین در این دنیا را به آنها نشان داد. در حال حاضر در شهرهای بزرگ دنیا بسیار کم اتفاق میافتد که ببینید کشیشی خرافه میگوید چون به او میخندند. دیگر از این چیزها خبری نیست. اما در تهران ما چه خبر است؟ در رادیو و تلویزیون ما چه خبر است؟ من رادیو و تلویزیون خودمان را کم نگاه میکنم، برای اینکه نه تنها چیزی از آن یاد نمیگیرم، بلکه از دافعهی شدید آن ناراحت میشوم. اما گاهی که نگاه میکنم خرافههایی به طور رسمی از همین رادیو و تلویزیون به گوش میرسد که واقعاً تعجبآور است و متأسف میشوم، اوایل انقلاب از این خرافهها خبری نبود، به تدریج اینها اضافه شده است.
به هر حال ما مسلمانها احتیاج داریم به چنین نهضتی، به چنین حرکتی. باید به فکر نجات اسلام از افکار عقبمانده، از بیانهای غیرقابل دفاع، از خرافهها، از فتواهای ضدِ انسانی و ضدِ حقوق بشری باشیم، به وجود آوردن یک تفکر روشن دینی و صاف کردن را تفکر صحیح سیاسیِ عقلانی (نه قاطی پاتی کردن اینها با یکدیگر) وظیفهی بزرگ ماست تا نسل آیندهی ما بتواند در دین صحیح فکر کند و در سیاست صحیح عمل نماید.
نظرات